نقطه اوج (Climax) به طور عمومی به لحظه ای اشاره دارد که در یک داستان، فیلم، نمایش، یا هر نوع اثر هنری دیگر، نقطه ای است که بیشترین تنش، تعامل یا اتفاقات مهم و برگرداننده رخ می دهد. این نقطه معمولاً به عنوان اوج نزدیک به پایان داستان به وجود می آید و غالباً به خودی خود تغییرات بزرگی را برای شخصیت ها و داستان به همراه دارد. ویژگی های نقطه اوج: 1. ارتقاء تنش : در این نقطه، تنش و جذابیت داستان به حداکثر می رسد و احساسات تماشاگر به شدت تحریک می شود. 2. تغییرات کلیدی : شخصیت ها یا موقعیت ها در این نقطه از داستان به چالش کشیده می شوند و تغییرات مهمی را تجربه می کنند. 3. بیشینه نقاط اوج : این نقطه می تواند شامل اتفاقات مانند برخوردهای کلامی یا جسمانی، تصمیم گیری های مهم، یا تحولات ناگهانی دیگر باشد که تاثیر عمیقی بر داستان دارند. نقطه اوج مهمترین جزء در ساختار داستان است که تماشاگر را به شدت جذب می کند و به وضوح به نمایانگری از تلاش های شخصیت ها و اهداف آن ها می پردازد. در اصل واژه ای یونانی است به معنای نردبان که در سینما در موارد زیر به کار می رود: 1- نقطه اوج پیچیدگی قصه که ماجرا از آن فراتر نمی رود و به تدریج فرو می نشیند. 2- نقطه اوج توجه و علاقه بیننده در یک فیلم. هر دو نوع نقطه اوج نامبرده شده در اواخر فیلم رخ می دهند ولی الزاما هم زمان نیستند.
نقطه اوج (Climax) به طور عمومی به لحظه ای اشاره دارد که در یک داستان، فیلم، نمایش، یا هر نوع اثر هنری دیگر، نقطه ای است که بیشترین تنش، تعامل یا اتفاقات مهم و برگرداننده رخ می دهد. این نقطه معمولاً به عنوان اوج نزدیک به پایان داستان به وجود می آید و غالباً به خودی خود تغییرات بزرگی را برای شخصیت ها و داستان به همراه دارد. ویژگی های نقطه اوج: 1. ارتقاء تنش : در این نقطه، تنش و جذابیت داستان به حداکثر می رسد و احساسات تماشاگر به شدت تحریک می شود. 2. تغییرات کلیدی : شخصیت ها یا موقعیت ها در این نقطه از داستان به چالش کشیده می شوند و تغییرات مهمی را تجربه می کنند. 3. بیشینه نقاط اوج : این نقطه می تواند شامل اتفاقات مانند برخوردهای کلامی یا جسمانی، تصمیم گیری های مهم، یا تحولات ناگهانی دیگر باشد که تاثیر عمیقی بر داستان دارند. نقطه اوج مهمترین جزء در ساختار داستان است که تماشاگر را به شدت جذب می کند و به وضوح به نمایانگری از تلاش های شخصیت ها و اهداف آن ها می پردازد. در اصل واژه ای یونانی است به معنای نردبان که در سینما در موارد زیر به کار می رود: 1- نقطه اوج پیچیدگی قصه که ماجرا از آن فراتر نمی رود و به تدریج فرو می نشیند. 2- نقطه اوج توجه و علاقه بیننده در یک فیلم. هر دو نوع نقطه اوج نامبرده شده در اواخر فیلم رخ می دهند ولی الزاما هم زمان نیستند.
ندا، و آن نصف میل است و میل ثلث فرسنگ است، پس نعره وار شش یک فرسنگ باشد. (یادداشت مؤلف) ، مسافتی که آوازۀ نعره ای بدانجای رسد: اسبی دارم که نعره واری طی می نکند به یک شبانروز. نزاری. هنوز نعره واری راه نرفته بودند که باد سختی برخاست. (تاریخ نگارستان). که دردامان کوه و کوهساری که تاکوه است از آنجا نعره واری. وحشی
ندا، و آن نصف میل است و میل ثلث فرسنگ است، پس نعره وار شش یک ِ فرسنگ باشد. (یادداشت مؤلف) ، مسافتی که آوازۀ نعره ای بدانجای رسد: اسبی دارم که نعره واری طی می نکند به یک شبانروز. نزاری. هنوز نعره واری راه نرفته بودند که باد سختی برخاست. (تاریخ نگارستان). که دردامان کوه و کوهساری که تاکوه است از آنجا نعره واری. وحشی
مرکز. محاط. نقطه گه. کنایه از مقصد حاجت و نیاز دیگران: چنین هفت پرگار بر گرد شاه در آن دایره شه شده نقطه گاه. نظامی. چو پرگار گردون بر آن نقطه گاه به پای پرستش بپیمود راه. نظامی
مرکز. محاط. نقطه گه. کنایه از مقصد حاجت و نیاز دیگران: چنین هفت پرگار بر گرد شاه در آن دایره شه شده نقطه گاه. نظامی. چو پرگار گردون بر آن نقطه گاه به پای پرستش بپیمود راه. نظامی
عبدالله بن محمد بن احمد حسینی نیشابوری، ملقب به جمال الدین و مشهور به نقره کار، از ادیبان و فاضلان قرن هشتم هجری قمری است و به سال 776 هجری قمری درگذشته است، او راست: شرح تسهیل، شرح شافیۀ ابن حاجب، شرح منارالانوار نسفی، العباب فی شرح اللباب در نحو. (از ریحانه الادب ج 4 ص 228). رجوع به کشف الظنون و معجم المطبوعات ص 775 و الدررالکامنه ج 2 ص 286 شود
عبدالله بن محمد بن احمد حسینی نیشابوری، ملقب به جمال الدین و مشهور به نقره کار، از ادیبان و فاضلان قرن هشتم هجری قمری است و به سال 776 هجری قمری درگذشته است، او راست: شرح تسهیل، شرح شافیۀ ابن حاجب، شرح منارالانوار نسفی، العباب فی شرح اللباب در نحو. (از ریحانه الادب ج 4 ص 228). رجوع به کشف الظنون و معجم المطبوعات ص 775 و الدررالکامنه ج 2 ص 286 شود